از سالن سینما که بیرون آمدیم، بقیه از فیلم و پایان باز» آن ناراضی بودند. من گفتم کارهای میرکریمی را دوست دارم به‌خاطر لطافتشان، به‌خاطر قاب‌بندی‌های باسلیقه‌ و موسیقی خوب و مفاهیم عمیق و ساده‌ای مثل خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، کودکی، عشق، زندگی و مرگ. من بعد از فیلم به بخشش و مدارا فکر می‌کردم و به مهربانی یک نفر که می‌تواند دنیای دیگران را قشنگ کند. خوبی یعنی همین که تو به فکر دوتا ماهی قرمز میلی‌متری هستی که من اصلاً از اول دوستشان نداشتم. و بعد دستت را آن‌طور فاجعه‌بار با شیشهٔ شکستهٔ تُنگ می‌برُی و عصر که جراحی‌ شده و باندپیچی شده برمی‌گردی، نگران حرف اشتباهی هستی که می‌خواستی به یک نفر بزنی. یک وقت‌هایی می‌ترسم که زبر و ضمخت و سخت شده باشم، شده باشیم، این‌ همه که مشغول دویدنیم و در تلاش برای "رسیدن". گاهی هم مثل این بار نفسی از سر آسودگی ‌می‌کشم و می‌فهمم همان‌جایی هستیم که باید. جایی در نزدیکی خوبی و مهربانی که اگر دور نیافتیم، دردها و ناخوشی‌ها را به خنده و تحمّل می‌گذرانیم.


مشخصات

آخرین جستجو ها